تقوا می باشد
امام حسن عسکری(ع) بر اساس روایت مورخان، در ماه ربیع الثانی، روز دهم(1) یا هشتم(2) یا چهارم(3) سال 232 (و به نقل خطیب(4) سال 231) چشم به جهان گشود و 28 سال زندگی کرد.(5)
القاب آن بزرگوار را «الصّامت»، «الهادی»، «الرفیق»، «الزّکی» و «النّقی» ذکر کردهاند؛ برخی از مؤرخان لقب «الخالص» را هم بر القاب آن حضرت افزودهاند، البته «ابن الرضا» عنوانی است که امام جواد و امام عسکری – علیهماالسلام- هر دو به آن شهرت یافتهاند.(6)
در ادامه مطلب
منبع : نرم افزار تقویم شیعی و سایت موعود
معاشرت کریمانه
حضرت رضا(ع) در برخورد با دیگران چه سبکی را داشتند ؛ از اخلاق کریمه آن بزرگوار یادکنید
نوع برخورد و معاشرت پسندیده امام به گونهاى بود که بدون استثناء، در دلهاى مردم نفوذ فراوان داشت و همواره متبسّم و خوشرو بود و می فرمود:
«عیسی (ع) می گریست و می خندید و لیکن یحیی (ع) می گریست و نمی خندید ؛ سیره عیسی (ع) نیکوتر است» .
امام در معاشرت نیکو سرآمد و مثال زدنى بود؛ ابراهیم بن عباس مىگفت:
«امام رضا (علیهالسلام) با سخن هرگز به هیچ کس جفا نکرد و کلام کسی را نبرید تا مگر شخص از گفتن باز ایستد. و حاجتی را که می توانستبرآورده سازد رد نمی کرد. پاهایش را دراز نمی کرد و هرگز روبهروی کسی که نشسته بود، تکیه نمی داد و هیچ کس از غلامان و خادمان خود را دشنام نمی داد. هرگز آب دهان بر زمین نمی افکند و در خندهاش قهقهه نمی زد بلکه تبسم می نمود.»
مردم به راحتی به حضور امام می رسیدند و خواست و سوال خویش را طرح می کردند زیر حضرت بعد از اینکه از نماز و سجده خود فارغ می شد، جلوس می کرد و مردم در خدمتش حاضر می شدند، و احتیاجات خود را عرضه می داشتند .
امام با مردم بسیار نرم و آرام سخن می گفت و در باره کسى سخن ناروا نمی گفت . هر کس با وى صحبت می کرد آن حضرت به سخنان او گوال خویشوش می داد، و تا مطلب او تمام نمی شد سخن او را قطع نمی کرد و این سفارش را به یاران خود داشت :
«هر گاه با مردى حضورا خواستى سخن بگوئى او را با کنیه مخاطب قرار بده و هر گاه خواستى از کسى که غائب است سخن بگوئى او را با نامش عنوان کن» .
امام رضا (ع) با زیر دستان و خادمان خود با مهربانى و ملایمت برخورد مىکرد، چون تنها می شد همه آنان را جمع می کرد، بزرگ و کوچک، و با آنان سخن می گفت. او به آنان انس می گرفت و آنان با او. در تنهایى، هنگامى که برای امام غذا می آوردند آن حضرت خادمان و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفرهاش می نشاند و با آنها غذا می خورد.
مردی از اهالی بلخ مىگفت:
در سفر خراسان با امام رضا علیه السلام همراه بودم، روزی سفره گسترده بودند و امام همهی خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند. من به امام عرض کردم:فدایتان شوم.بهتر است اینان بر سفرهیی جداگانه بنشینند.فرمود: ساکتباش،پروردگار همه یکی است،پدر و مادر همه یکی است،و پاداش هم باعمال است.
به آمد و شد مومنان با یکدیگر، تاکید داشت و مىفرمود«سخى از غذاى مردم مىخورد تا مردم هم در سر سفره او حاضر شوند و از غذاهاى او بخورند، و لیکن بخیل براى اینکه مردم از طعام او نخورند از خوردن طعام دیگران خوددارى می کند.»
مهمان را دوست مىداشت و بر اکرام او پاى مىفشرد؛ شبی امام میهمان داشت،در میان صحبت چراغ نقصی پیدا کرد،میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند،امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود:ما گروهی هستیم که میهمانان خود را بکار نمی گیریم.
تواضع و فروتنى امام مثال زدنى بود ؛ یک بار شخصی که امام را نمی شناخت در حمام از امام خواست تا او را کیسه بکشد،امام علیه السلام پذیرفت و مشغول شد،دیگران امام را بدان شخص معرفی کردند،و او با شرمندگی به عذرخواهی پرداخت ولی امام بی توجه به عذر خواهی او همچنان او را کیسه میکشید و او را دلداری می داد که طوری نشده است.
امام در کنار تاکید بر معاشرت کریمانه با مردم ، نسبت به معاشرت با اشرار هشدار می داد و می فرمود:
«هر گاه شنیدى مردى حق را انکار می کند و یا تکذیب می نماید و یا اهل حق را دشنام می دهد از نزد او برخیز و با او مجالست مکن» .
منبع کتاب
بقیه در ادامه مطلب
اهمیت هویت
هویت در زندگی یک جوان چه نقش و تاثیری دارد و فقدان آن چه آفاتی را در پی خواهد داشت؟
«هویت» احساس خود بودن را برای انسان و به خصوص برای جوانان تقویت می کند ؛ احساسی نسبتاً پایدار متکی بر یگانگی خود او و این که من که هستم ، چرا به دنیا آمده ام وکه باید باشم است. به عبارتی «هویت»، همان تنظیم ارتباطات فرد با خود،خدا، طبیعت و جامعه است.
که باشم من؟ مرا از من خبر کن
چه معنی دارد «اندر خود سفر کن »
اگر کردی سؤال از من که من چیست
مرا از من خبر کن تا که من کیست
چو هست مطلق آمد در اشارت
به لفظ من کنند از وی عبارت
حقیقت کز تعین شد معین
تو او را در عبارت گفته ای من
من و تو عارض ذات وجودیم
مشبک های مشکات وجودیم
همه یک نوردان اشباح و ارواح
گه از آیینه پیدا گه زمصباح
در برابر، سرگردانی در هویت ، اغلب به این صورتتجربه میگردد که انسان نمیداند کیست و چه نقشی در زندگی دارد، برای چهبه دنیا آمده است و به کجا خواهد رفت و چهکاره خواهد شد و اگرسرخوردگی و عدم اعتماد به نفس جایگزین شود، انسان بهجای تماس با مردم،گوشهگیر و منزوی شود و به جای تحرّک به رکود می گراید و به جای خودآگاهیو تشکیل هویت مثبت، دچار ابهام در نقش خود شود و ایده آل هایش به هم می ریزد.
سخن معروفى از امام رضا علیه السّلام به یادگار مانده است که خطر بی هویتی را گوشزد می کند ؛ ایشان مىفرماید: پنج چیز چون در کسى نباشد به او امیدى از دنیا و آخرت نیست:
«خمس من لم تکن فیه فلا ترجوه لشیء من الدنیا و الآخرة من لم تعرف الوثاقة فی أرومته و الکرم فی طباعه و الرصانة فی خلقه و النبل فی نفسه و المخافة لربه ؛ ریشهاى محکم در وجود خود نشناسد که بدان اعتماد کند و کرمى در سرشت خود نبیند و استحکامى در خوى خویش و نجابتى در ذات خود و ترسى از پروردگار (در دل خود سراغ ندارد)».
منبع کتاب
مابقی در ادامه مطلب
پارسایى و بندگى
مىخواستم درباره نوع عبادت و ارتباط امام با خدا بدانم، سیره ایشان چگونه بود؟
در حالات معنوى امام رضا(علیهالسلام)، چنین بیان شده است که ایشان کم خواب بود و روزه زیاد می گرفت و روزه داشتن سه روز در هر ماهى را هرگز ترک نمی کرد و می فرمود: «هر کسى سه روز از هر ماه را روزه بگیرد مثل این است که همه عمرش را روزه گرفته باشد» .
آن حضرت وقتى پیراهن خود را به دعبل هدیه داد؛ فرمود:
احتفظ بهذا القمیص فقد صلیت فیه الف لیلة کل لیلة الف رکعة و ختمت فیه القرآن الف ختمة؛ دعبل! این پیراهن را قدر بدان و خوب محافظت کن! که من در آن هزار شب و هر شبی هزار رکعت نماز خواندهام و در آن هزار ختم قرآن به جای آوردهام.
رجاء بن ابو ضحاک، که مامون وى را براى آوردن امام رضا (علیهالسلام) ماموریت داده بود، در بخشى از گزارش خود به مامون مىگوید:
من پیوسته از مدینه تا مرو با ایشان بودم، به خدا قسم کسى را باتقوىتر از او نسبت به خدا ندیدم، و کسى را که بیشتر از او در تمام اوقاتش ذکر خدا گوید؛ ندیدم، و ندیدم کسى را که خدا ترستر و پارساتر از او باشد. .
امام، نام و یاد خدا را در همه حال جارى مىساخت و این فرهنگ را به یاران خود منتقل مىکرد؛ هر گاه مىخواست یادداشتى براى نیازمندیهایش نویسد، چنین مىنوشت: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم. ان شاء الله به یاد خواهم آورد. و سپس هر چه مىخواست یادداشت مىکرد.
منبع کتاب
مابقی در ادامه مطلب
معناى سیره
وقتى از سیره امام رضا (علیهالسلام) صحبت مىشود، منظور چیست،
«سیره» در زبان عربى از ماده سیر است. سیر یعنى حرکت ، رفتن ، راه رفتن. سیره یعنى نوع راه رفتن . سیره بر وزن فعلة است و فعله در زبان عربى دلالت مىکند بر نوع . مثلا جلسه یعنى سبک و نوع نشستن. سیر یعنى رفتن ، رفتار ، ولى سیره یعنى نوع و سبک رفتار .
وقتى از سیره امام سخن مىگویم، سبکى که پیغمبر در عمل و در روش براى مقاصد خودش به کار مىبرد را جستجو مىکنیم و در پى سبک رفتار آن حضرت را هستیم. آنچه مهم و ضرورى است شناختن سبک و اسلوب رفتار امام است.
در سیره، پاسخ این پرسشها را مىیابیم؛ مثلا:
- سبک امام در زندگى عبادی خود چگونه بود ؟
- سبک امام در معاشرت با یاران چگونه بود ؟
- امام با خانواده خود چگونه معاشرت داشتند ؟
- سبک و روش امام در رفتار با دشمنان چه بود ؟
- روش تبلیغى امام چه روشى بود ؟
- سبک رهبرى و مدیریت امام در جامعه چه متدى بود ؟
و دهها سبک دیگر که در سیره بدان پاسخ داده مىشود.
منبع کتاب
را در ادامه مطلب ببینید
روزی شیطان با کلاه دراز رنگارنگی پیش حضرت موسی علیه السلام رفت. کلاهش را برداشت و سلام کرد.
حضرت موسی علیه السلام گفت: تو کیستی؟
گفت: من شیطانم.
حضرت موسی علیه السلام گفت: پس شیطان تویی! خدا آوارهات کند.
شیطان گفت: من به خاطر مقامی که داری آمدهام با تو سلام کنم.
حضرت موسی علیه السلام گفت: این کلاه چیست؟
گفت: با این کلاه دل مردم را میربایم!
حضرت موسی علیه السلام گفت: بگو ببینم چه گناهی است که اگر مردم مرتکب شوند، بر آنها مسلط میشوی؟
گفت: وقتی از خودشان خوششان بیاید و فکر کنند اعمال خوبشان زیاد است و گناهانشان کم!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
اصول کافی/ ج ص/ ص 429
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
اگه دلت شکست یک صلواة خاصته هم بخون
چرا گاهی وقت ها در باره ی این دنیا و آن دنیا فکر نمی کنیم
شما هم عین من شیطان رو در موقع فکر کردن می بینین
که نمی زاره حتی خیلیا این مطلبا رو بخونن
بدون شرح